Saturday, December 9, 2006

غزلی دیگر اگر بپسندد

گاهی باور اینکه نمی دانی دوستت دارم مرا می کشد پسر
مــرا دو چشم های تو به رایــگان نمی کشــند
که کارد تا نمی رسد به استخوان نمی کشند
مــرا به غیر تیغ های خون فشان نمی کشند
که مسلمین ذبیــح را به ریسمان نمی کشند
فدای چشم های تو که گر چه مست قدرتند
به زیر تیــــــغ می روند و این و آن نمی کشند
چه کشوریست عاشقی که صاحبان منصبش
به پیر رحم می کنند و جز جوان نمی کشند
به دست مــزد قاتلم دهید خــــون بهای من
در این زمانه مـــــرد را به رایگان نمی کشند
نمـــــاز قامـــت ترا اســـــــــیر دست بسته ام
اسیر دست بسته را که بی امان نمی کشند
پســـــر بـــگو تو هــم قبیـــــله کــــدام مردمی
که کشتــــگان خویش را به رایگان نمی کشند
طلــــــــوع اختر مرا به فال نیـــــــــــک دیده اند
مــــــــرا بغـــــــیر تیغهای خونفشان نمی کشند

دوشنبه بيست و دوم آبان 1385

No comments: