Saturday, December 9, 2006

پادشاهان همجنسگرايي

پادشاهان همجنسگرايي
عصر عباسی را به حق می توان عصر پیشرفت لواطه در جهان اسلام دانست عصر غلمان و غلامیات (پسرگونه ها) و شاید امین اولین خلیفه و سلطانی باشد که به پسران پرداخت (1) و اوست که آنها را اعتبار بخشید و منزلت آنها را برتری داد و از دختران زیبا رویگردان شد (2) اشتیاق او به پسران آن قدر بود که به روايت مسعودی پس از اینکه ام جعفر زبیده مادر امین شدت شعف و میل و اشتغال او را به پسران دید - دختران زیباروی و بلند بالا را برگرفت و سر و روی آنها را چون سر و روی پسران کاکل گذاشت و عمامه بست و برای آنها لباسهای مردانه قبا و کمربند قرار داد و آنها را به نزد امین فرستاد همین که آنها نزد خواص و عوام آشکارا شدند مردم نیز به متابعت دختران زیبا روی را برگرفتند و قبا و کمربند در پوشاندند و نام آنها را غلامیات (پسرگونه ها ) گذاشتند (3)
ولع امین به پسران آشکارا بود و همواره در مجلس او حدیث پسران جاری بود امین خود نیز از زیباترین خلق خدا بود نه مذکر و نه مونثی به حسن و جمال او دیده نشد شبی از ابو نواس که داشت به او با نگاه علاقه نظر می کرد پرسید آیا به من اشتها داری و ابو نواس گفت : معاذ الله چه کسی خود را به این چنین حدیث در اندازد - امین گفت : ترا به جانم سوگند می دهم که خبرم دهی گفت یا سیدی مردگان را به تو اشتهاست تا چه رسد به زندگان (4) و این حدیث نه تنها حول اشتها به غلامان جاری شده بلکه خلیفه خود را نیز محط و موضع شهوت و شک قرار داده است (5)
امین را از کودکی معلم بزرگی چون کسایی نحوی است که از اهل لواطه است (درباره همجنسگرايي كسايي رجوع كنيد به همين كتاب)
هارون الرشید به کسایی معلم امین دستور داده بود که تا ابو نواس را به عنوان آموزگار شعر جاهلی در کار تربیت امین شرکت دهد امین نسبت به این شاعر دانشمند و دلفریب که هزار بار بیشتر به سرگرمی عنایت داشت تا به نحو و لغت شدیداً احساس دلبستگی می کرد لذا او را همنشین جدایی ناپذیر لذائذ و حریف و برانگیزنده ی شرم آگین شهوات خود گرداند (6)
ابن اثیر در الکامل ذیل سیرت امین می نویسد (7)
همینکه امین به خلافت رسید و مأمون به او نامه نوشت و بیعت کرد او غلامان ( خصیان ) را طلبید و در جمع و گرامی داشت آنها افراط کرد با آنها شب و روز خلوت می کرد و با آنها می خورد و می نوشید و امر و نهی به دست آنان بود گروهی از آنها جمع کرد و آنان را الجرا دیه ( ملخکها ) نام نهاد و غلامان حبشی را که سیه چرده بودند الغرابیه ( کلاغیه ) نام نهاد امین هرزن آزاده یا کنیزی را رد می کرد تا آنکه در این امر متهم شد در این باره اشعاری گفته شده که این از آن است (8)
الا یا ایها الثاوی بطوس غریبا ما یفادی بالنفوس (9)
لقد ا بقیت للخصیان هقلاً تحمل منهم شوم البسوس (10)
فا مانوفل فالشأن فیه و فی بدر فیا لک من جلیس (11)
و ما للمعصمی شیء لدیه اذا ذکروا بذی سهم خسیس
و ما حسن الصغیر اخس حالا لدیه عند مخترق الکؤوس
و ما للغانیات لدیه حظ سوی التقطیب بالوجه العبوس

ای که در خاک طوس خوابیده ای و جانی نیست که فدایت شود
برای اختگان شوهری گذاشتی که از آنها شومی بسوس را تحمل می کند
برای نوفل شأنی است همانند بدر - همنشینی نیکند
معصمی نیز نصیبش از آنها کمتر نیست و در کنار نام آنها سهم او کم مقدار و خسیس نیست و هنگام باده پیمایی حسن صغیر نیز از آنها کمتر نیست
برای زنان زیبارو پیش او(امین) حظ و نصیبی جز مقابله ی روی عبوس نیست

مامون نیزحب پسران و غلامان در دل داشت و آنان را بجای زنان بر گرفت و ثعالبی یاد آور می شود که در این باره فضل تقدم به یحیی بن اکثم بر می گردد او بود که لواط را برای مأمون جلوه داد و محاسن و نیکویی ها و خصال غلامان را در دل مأمون انداخت و ذکر می کند که روزی مأمون در مجلسی نظر به یحیی انداخت و او داشت به پسر برادرش الواثق نگاه می کرد و او در آن وقت نوخطی بود که با چشم خورده می شد پس مأمون تبسم کرد و گفت ای ابا محمد دور و اطرافمان نه با خودمان مأمون را غلامی به نام مترف بود که هوای او داشت
روزی در حضور مترف به یحیی بن اکثم گفت ای ابا محمد مرا از ظریف ترین غلام که بر تو گذشت خبرده گفت : بله یا امیر المؤمنین - غلامی از من حکم خواست پس من او را به خلوت طلبیدم - پس همینکه به من رسید گفت : ای قاضی خصم با من دشمنی می کند - به او گفتم چه کسی با چشمان تو توان دشمنی دارد - گفت لبهایم و آنها را به من نزدیک کرد من همینکه بوی خمر از دهان او شنیدم به حد بوسه اش رساندم پس به او گفتم لبهایت را چه می شود که شکاف دارد
گفت : انجیر هر چه شکافته تر شیرین تر
پس به او گفتم در حالی که دستهایم را زیر لباسش برده بودم ای پسر چه چیز ترا لاغر داشته است گفت هر قدر نیشکر را دقیق تر بکوبند شیرین تر است پس مأمون خندید و دویست دینار گذاشت و گفت به او برسان اگر چه بر بالهای پرندگان باشد
و اگر شعف مأمون به غلامان نبود از چنین حدیثی لذت نمی برد و بدان گوش فرا نمی داد و شاید همین بود که یحیی در باره ی لواط با غلام مملوک حد جایز و جاری نمی دانست (12)
و مأمون را بدین رأی فریفت و در فقها نیز کسانی اند که نظر آنها بر این رأی بوده است (13) ابوالفرج اصفهانی حکایتی ذکر می کند که روزی مأمون همراه با معتصم غلام او سیما الترکی را که در زمانش بی نظیر بوده است می بیند و معتصم نسبت به او شگفتزده ترین مردمان بود پس مأمون که زیبایی سیما را دید به معتصم گفت خداوند امثال او را در غلامانت زیاد کند (14)
و معتصم را هشت هزار غلام بود و اقتدای المعتصم به مأمون در ولع و شعف به غلامان و در آمیختن (اتیان ) به آنها به قدری بود که به آنان شهره شد (15)
امین و مأمون و معتصم را برادر معروف دیگری است به نام صالح بن الرشید او نیز از پیشوایان لواطه است و رفیق و ندیم حسین بن الضحاک
صالح بن الرشید به غلامی با نام یسر که خادم برادرش ابی عیسی محمد بن الرشید بود عشق می ورزید (16) روزی ابو عیسی در سحر گاهی او را نزد برادرش صالح فرستاد تا نامه و سفارش او را برساند - همینکه سفارش خود گزارد "صالح" گفت : نعم و کرامة اول بنشین پس یسر بنشست صالح صدا زدای غلام ده هزار درهم برایم بیاور پس خادم او ده هزار درهم برای او آورده و گذاشت پس صالح رو به یسر کرد و گفت : ای یسر مواعید و مطل خود را بگذار این ده هزار درهم است بگیر و حاجت من روا دار - یسر گفت سرورم من حاجت ترا برآورم و مال را هم نمی گیرم پس یسر مطاوعت او کرد و کاری که می خواستند کردند و حاجتش برآورد ولعمری تیسر یسر(17) یسر میسر شد
جمشت یسراً علی تسکّره و قد دهانی بحسن منظره (18)
راوی گوید به حسین بن الضحاک گفتم و او نزد ما به کوفه آمده بود - ای ابا علی خود را درباره ی خادمی شهره و رسوا کردی گفت :..... درباره ی او صالح بن الرشید با من به معارضه پرداخت و مرا یارای برابری با او نبود هر دوی ما او را دوست داریم جزا اینکه صالح برای دادن می خواستش و من برای کردن ( الا ان صاحاً یناک و ما اناک ) و خادم در میانه بی کار است (19)
الواثق نيز عاشق غلامی از غلامان خود بود (20)

متوکل را غلامی بود به اسم شاهک - فتح بن خاقان عاشق او بود (21) و برای او شعر می گفت ابو عبدالله بن حمدون مابین او و غلام جاسوسی می کرد پس متوکل خبردار شد و اباعبدالله را فراخواند و به او گفت ترا خواستم و نزدیک گردانیدم که ندیم من باشی نه که جاکشی غلامانم کنی (22) و المعتمد بدرالجنار را داشت و به او عشق می ورزید و در پیش بود (23) والمعتز حب یونس بن بغا در دل داشت هرگز از او جدا نمی شد و از او یارای صبرش نبود درباره ی او اشعار فراوان دارد به روی او خمر مینوشید و اوست که درباره اش گفته است (24)
تغیب فلا افرح فلیتک لا تبرح
ابن معتز خلیفه ی یک روزه را نیز غلامی می بود بنام نشوان که اشعار او درباره ی نشوان معروف است (25)
این اخبار مؤجزی از ولع خلفاء به غلامان بود (26) و از همین مقدار اندک می توان تخمین زد که در دار الخلافه ها چه می گذشته است و این را از تقرب شعرای همجنسگرایی چون حسین بن الضحاک و ابی نواس و فقهایی چون یحیی بن اکثم و درباریانی چون یونس بن بغا و عبدالله بن العباس بن الفضل بن الربیع می توان پی برد
ابو الفرج اصفهانی به نقل از حسین بن الضحاک می نویسد
هارون الرشید در خلافتش مرا به خاطر مصاحبت با پسرش بزد محمد امین نیز مرا بدلیل علاقه پسرش عبدالله بزد سپس مأمون مرا به خاطر میل و رغبت من به محمد بزد و سپس المعتصم مرا به علت مودتی که بین من و عباس بن مأمون بود بزد - و الواثق مرا به خاطر چیزی که درباره ی رفتن من به نزد متوکل به گوشش رسانده بودند بزد (27)

فضل بن ربیع وزیر هارون الرشید را نیز در این امر خلف صالحی است و او عبدالله بن العباس بن الفضل است شاعر و ادیب عباسی او از ادبا و ظرفا است در غزل مذکر از شعرای ما جن است و اکثر اشعارش درباره ی پسران دیرها و بیوت خمار است همواره جایش در دیرها بود او را شعر معروفی است که به آن تغنی می شود - درباره ی پسر جوانی که عاشقش بوده سروده است (28)
اقمت بدیر حتی صارلی وطنا من اجله و لبست المسح و الصلبا
و صار شماسه لی صاحباً و اخا و صار قسیسه لی والداً و ابا
به خاطراو مقیم دیر شدم چندان که دیر به منزله وطن من شد و لباس مسیحیان پوشیدم و صلیب در آویختم
شماس دیر (کشیش ) دوست و برادر من شده است و قسیس آن پدر و بابای من

اما در ایران قصه ی سلطان محمود غزنوی و معشوقش ایاز آنقدر معروف است که هیچ نیازی به ذکر آن نیست (29)
و این امر در دربارهای ایران اینقدر شایع بوده است که امیر عنصر المعالی کیکاوس بن قابوس در کتاب معروف قابوسنامه که یکی از چند اثر نثر ممتاز فارسی است در نصیحت پسر و ولی العهد خود آشکارا و علی رووس الاشهاد می گوید
بدان ای پسر ... اما از زنان و غلامان میل خویش به یک جنس مدار تا از هر دو گونه بهره ور باشی (30)
و در نوع برخورد با آنان و طرز عشقبازی با ایشان و ذکر زیبا شناسي آنان بابها گشوده است و با افتخار تمام از جد خود شمس المعالی قابوس بن وشمگیر یاد می کند که
به روزگار جد من شمس المعالی خبر دادند که در بخارا بازرگانی غلام دارد که بهای ان دو هزار دینار است احمد سعد پیش امیر این حکایت کرد که ما را کسی باید فرستادن تا غلام را بخرد امیر گفت ترا شاید رفتن ... بخرید و به گرگان آورد امیر بپسندید و در غلام همی نگریست وی را خوش آمده بود (31)
و سلطان مسعود را ده غلام بود جامه داران(32) خاص او یکی بود که او را نوشتگین گفتندی روزی در مستی فرمود هر چه پدر من ایاز را فرمود نوشتگین را بنویسید(33)

1- درباره ی حجاج نیز گفته اند - الحجاج کان مثفاراً و کان یمسک الخنفساء حیة لیشفی بحرکتها فی الموضع الحکاکه : حجاج مأبون بود و خنفسایی زنده می گرفت و بر موضوع خارش خود می گذاشت و درد خود به حرکت او علاج می کرد - شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ج 7 ص 279 داراحیاء الکتب العربیه بتقدیم محمد ابوالفضل ابراهیم 1960
2- بین الخلفاءوالخلعاء فی العصر العباسی ص 45 الدکتور صلاح الدین المنجد دارالکتب الجدید بیروت طبعة الثانیة 1974 -
3- مروج الذهب للمسعودی ص 226 ج 4 و بین الخلفاء و الخلعاء ص 48
4- ثمار القلوب ص 48 - به نقل از صلاح الدین المنجد همان ماخذ ص 48
5- به نقل از صلاح الدین المنجد همان مأخذ ص 48 - 52
6- تاریخ ادبیات عرب : عبد الجلیل . ج . م . ترجمه ی آذرتاش آذرنوش چاپ اول 1363

7- الکامل فی التاریخ ج 6 ص 289
8- الکامل فی التاریخ ج 6 ص 293 -294 - ابن اثیرروایت خود را از ابن جریر طبری گرفته است .
9 - مراد هارون الرشید پدر امین است
10 - نام خاله جساس بن مرة ازبکربن وائل است این زن به مهمانی پسر خواهرش آمد او را شتری بود که به دست کلیب شیخ بنی تغلب کشته شد جساس بر سر حمایت این شتر کلیب را کشت و جنگی چهل ساله ما بین بنی بکر بن الوائل و بنی التغلب در گرفت و به حرب البسوس مشهور شد بر سر این شتر مثل به شومی زنند ((اشأم من البسوس)) حرب البسوس از ملاحم عرب در جاهلیة است - البسوس بنت منقذ التمیمی
11 -نوفل و بدر و المعصمی و حسن الصغیر- از غلمان محمد امین هستند
12- ما بین الخلفاء و الخلعاء- ص 48 - 52
13- ما بین الخلفاء و الخلعاء ص 48 - 52 الحضارة الاسلامیة ج 2 ص 134
14- الاغانی ج 20 ص231 - ( دعای خیر برادر ببین چه کار کند )
15- ما بین الخلفاءو الخلعاء ص 48 - 52

16-یسر معشوق حسین بن الضحاک نیز می باشد که با زیرکی با او نیز در آمیخت رجوع کنید به کتاب الاغانی ذیل نام حسین بن الضحاک - حسین را درباره ی او اشعار فراوان است
17- الاغانی ج 7 ص 187 - 185 و نیز نگاه کنید به ج 10 ص 209 - 197
18- ابن الضحاک حکایت را به شعر در آورده است - همان مآخذ
19- نام راوی را فراموش کرده ام - رجوع کنید به الاغانی ج 7 ص 183
20- الاغانی ج 9 ص 291
21- این فتح بن خاقان نیز از زیبا رویان بوده است که از نوجوانی مورد توجه خلفا بوده است دخول ترک در سپاه و سپس به مطاوعت آن در غزل به عنوان معشوق مذکر که ریشه آن به زمان المعتصم و المتوکل برمی گردد از همین جا است
22-23- ما بین الخلفاء و الخلعاء ص 48 - 52 -
24- ما بین الخلفاء و الخلعاء ص 48-52-الاغانی ج 9 ص 318-322
25- الاغانی ج 10 ص 291 - نامه ی دانشوران ناصری ذیل نام ابن المعتز
26- برای تفضیل می توانید رجوع کنید - ثمار القلوب ص 123 - 124 - الدیارات ص 4 - 5 -66 - 107 و به سرتاسر کتاب دو جلدی الدیارات که بهترین مآخذ در این موارد است و همچنین جای جای کتاب الاغانی
27- الاغانی ج 7 ص 220
28- بین الخلفاء و الخلعاء ص 167
29- سعدی گوید - حسن میمندی را گفتند سلطان محمود چندین بنده ی صاحب جمال دارد که هر یک بدیع جهانی اند چگونه افتاده است که با هیچ یک ایشان میل و محبتی ندارد چنان که با ایاز که حسن زیادتی ندارد گفت هر چه در دل فرو آید در دیده نکو آید
سلطان محمود در مجلس وعظی حاضر بود طلخک از عقب او آن جا رفت
چون برسید واعظ می گفت هر کس پسرکی را گاییده باشد روز قیامت پسرک بر گردن غلامباره نشانند تا از صراطش بگذراند و سلطان می گریست
طلخک گفت ای سلطان مگری و دل خوش دار که توآن روز پیاده نمانی
رساله ی دلگشا عبید زاکانی - اولین حکایت
30- پدر دلسوز و خیر اندیش چه قدر عادی بودن امر را دریافته است که نمی گوید از زنان به سوی غلامان نیز میل کن یعنی که امکان میل به یک جنس میل به غلامان بوده است فقط ص 48
31- فاصله ما بین گرگان و بخارا و مشقت سفر در آن زمان برای غلام زیباروی پیمودن و به این مهم احمد سعد فرستادن را دریابید - قابوسنامه ص 46 - 45 از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن
فلا بدمن حي الحبيب زيارة
و ان شبكت دون الخيام رماح
32- شغلی فراخور حال است در حضر و سفر حجره و گرمابه - جامه دار و بی جامه
33- قابوس نامه ص 47
همچنين براي آشنايي با موضوع گستردگي لواطه در بين غزنويان رجوع كنيد به تاريخ بيهقي
شايد حمايت سلطان محمود از رئيس فرقه كراميان ابوبكر محمدبن اسحاق محمشاد (د 421 هـ) و ديگر بزرگان كرامي مثل محمدبن هيصم كه قائل به ثواب لواط با كفار و مسيحيان و يهوديان و ديگر امم بودند نيز برخاسته از گرايش سلطان محمود به همجنس گرايي باشد-كراميان را با اشعريه به نمايندگي ابن فورك بارها در حضور سلطان محمود مناظرات بوده است-سبكي (4/131) عبدالوهاب بن علي طبقات الشافعية الكبري بتحقيق عبدالفتاح الحلو قاهره (1399 هـ) ابن كثير البداية والنهاية (ج 11/30)
ابن حزم (5/57) علي بن محمد الفصل في الملل قاهره (1384 هـ) ابن تيميه (ص 1و2) تفسير شيخ الاسلام ابن تيميه به تحقيق عبد الصمد شرف الدين بمبئي (1374 هـ)



پنجشنبه يازدهم آبان 1385

No comments: