Saturday, December 9, 2006

تاریخ همجنسگرایی در مدارس شرق

زمين مدرسه را گر به روز حشر شكافند

یکی از مراکز نمايان لواطه و همجنس گرايي خصوصا در جهان اسلام مدرسه ها بوده است . دانش آموزان پس از اینکه مقدمات را می خوانند و به سن نو جوانی می رسیدند در عنفوان جوانی پا به این مدارس می گذاشتند که در آن زمان حکم دانشگاه امروزی را داشته است ، در این مدارس جز مکان درس که دانش آموزان به گرد استاد جمع می آمدند حجره هایی هم وجود داشت که حکم خوابگاه دانشجویان را داشت جوانهایی که وارد به این مدارس می شدند به ناگاه خود را از فضای بسته خانه و خانواده و شهر و دیار د رآغوش محیطی گسترده و آزاد می دیدند . آنها اینک با اندیشه های مختلف و دگر آشنا می شدند و به آسانی می توانستند به هر کتاب دسترسی داشته باشند چرا که هر مدرسه کتابخانه ای هم داشت ، شب و روز آنها در مدرسه با جوانهای هم سن و سالشان که با هم در غم و شادی حجره و گرمابه و گلستان رفیق مهربان و یار همدم بودند می گذشت و خوب می دانیم که در این سن وسال ، که فرزند از خانواده احساس استقلال می کند و در پی دوست مهربان می گردد انگیزه نزدیک شدن او به دوست هم سن و سالش تا چه حد بسیار است چه بسا بحث و جدل علمی روز به هنگام شب در خوابگاه ( حجره ) به صلح و دوستی مبدل می شود ، خواندن درس و بحث علمی، دخل و خرج مشترک ، تهیه غذا برای همدیگر، شستن رخت و لباس هم ، نظافت حجره ، و یاری رساندن به هم در امور متداول . و همه تماسهای شبانه روزی شور و شعف آنها را به همدیگر بر می انگیزد .
خاصه که در این برهه جوان دوران ريعان شباب و عنفوان جوانی را می گذراند علاقه دوستی آنقدر در این دوران بسیار است که انسان همه احتیاج خود را مبذول به دوست می داند و بنا براین هیچ دلیل بسیار دور از منطقی نمی خواهد که نیازهای جنسی همدیگر را بر آورند و اگر نگاهی به تاریخ مدرسه ها در جهان اسلام بیندازیم می بینیم که این پدیده را چه بسامد بالایی است .
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
عقاب و ناز و جفا و ستمگری آموخت
پس از آنکه جامعه علمی اسلامی ( و نه اسلام ) از مدینه به فضای باز بصره و کوفه منتقل شد مسجدها دیگرگنجایش دانش آموزان فرا آمده از شهرهای دور و نزدیک را نداشتند و نیاز جامعه متطور ( پيشرفته ) آن روز را به بنای مدارس بر انگیخت علمایی که در بصره و کوفه به مسجد یون شناخته شده بودند به مدرسه ها و مکانهای مجون که مکتبها و انجمن روشن فکری آن روز به شمار می رفتند روی آورد و نمونه بارز آنها ابو عبیده معمر بن مثنی بصری نحوی و لغوی مشهور و ابی نواس شاعر است عده ای از جوانهای آن روز كه بعدها در شمار بزرگان تاریخ قرار گرفتند دوراز مجلس درس مسجد ( که البته درس دین به تنهایی نبوده است ) انجمنهایی را تشکیل داده بودند که در آن گرد می آمدند جاحظ ازين گروه نام مي برد كه بعدها به اصحاب مجون مشهور شدند آنها به گرد هم جمع مي آمدند و به خواندن شعر و ديگر مسايل مي پرداختند اين افراد كه در زمره بزرگان تاريخ قرار گرفتند به همجنسگرايي نيز مشهور بودند والبة بن الحباب ابونواس مطيع بن اياس ابن المقفع حماد عجرد و ابان اللاحقي از جمله اين افرادند (1 ) تا آنگاه که تطور علمی و فرهنگی و اقتصادی مدرسه ها را بنا گذاشت و و همجنسگرايي به عنوان یک مکتب و حرکت فکری تنظیم شده همراه با استادان و دانش جویان وارد این مدارس شد.
ابو عبیده لغوی و نحوی مشهور، به حب پسران و هوای امردان متهم بود و جمعی از مورخین و صاحبان طبقات به اختلاف عبارت آورده اند که عبد الملک بن قریب الاصمعی گفت : که یک روز من و ابو عبیده وارد جامع بصره شدیم و در آن مسجد ستونی بود که ابو عبیده به هنگام تدریس به آن تکیه می زد وقتی به آن ستون رسیدیم دیدیم که این دو بیت را بر روی آن نوشته اند :
صلی الا له علی لوط و شيعته ابا عبیده قل با الله آمینا
و انت عندی بلا شک بقیتهم مذ احتملت و قد جاورت سبعینا
درود خداوند بر لوط و پیروانش باد ابا عبیده خدای را که آمین بگو
و تو نزد من بی گمان باز مانده آنهایی از آنگاه که محتلم شدی تا حال که از هفتاد سالگی در گذشتی
و از اصحاب مسجد بصره محمد بن مناذر شاعر مشهور و شاگرد ابو عبيده و دوست ابونواس را مي توان نام برد كه عاشق عبدالمجيد بن عبدالوهاب ثقفي بود پدر عبدالمجيد ، عبد الوهاب بن عبدالمجيد از علما و محدثين مشهور ست ( 2) و محمد بن مناذر با عبدالمجيد در همين حلقه هاي درس آشنا شد ابن مناذر كه از علم و ادب بهره فراوان داشت عبدالمجيد را به سوي خود جلب كرد ولي متاسفانه عبدالمجيد پس از اندكي درگذشت وهمين باعث شد كه ابن مناذر قصيده مشهوري در رثاي او بسرايد
ان عبدالمجيد يوم تولي
هد ركنا ما كان بالمهدود
مادري نعشه و لا حاملوه
ما علي النعش من عفاف وجود
و ارانا كالزرع يحصدنا الدهـ
ر فمن بين قائم و حصيد ( 3 )
ابن مناذر از شخصيتهاي جنجالي قرن دوم هجري است او با اينكه در مسجد بني يربوع در بصره امامت جماعت را به عهده داشت و محدثين بزرگي چون سفيان بن عيينه و يحيي بن معين به علم او در لغت استناد مي‌جستند ( 4) و خود در بصره و مكه حلقات درس داشت (5) از شعراي مجون و غزل مذكر است او در عشق عبدالمجيد كارش به رسوايي كشيد آنسان كه از مسجد بيرونش راندند و او نيز جماعت مسجد را به فضيحتي تمام هجو گفت و شبها در حوض وضوخانه مسجد مركب مي‌ريخت تا سر و صورت نماز گزاران را بسياهي بيالايد. (6)
منابع او را دانشمندي بزرگ دانسته‌اند و شعرش را در استواري و حلاوت ستوده‌اند.(7)
و بی شک ابو نواس در همین مسجد به شاگردی در محضر استادی چون ابی عبیده معمر بن المثنی و ابی زید الانصاری و اصمعی و خلف الاحمر پرداخت .
و همین جامعه علمی بود که همجنسگراياني چون والبة بن الحباب و حماد عجرد و حسین بن الضحاک و ابی نواس و یحیی بن اکثم و کسایی ( 8 ) و دیگران را فارغ التحصیل کرد کم کم این مدارس از بصره و کوفه به بغداد منتقل شدند و رفته رفته این فن شریف سر لوحه معلمان و شاگردان در تمام اقصار جهان اسلام شد و ادب غزل مذکر مراحل تکمیل خود را پیمود و دیوانش شیرازه گرفت و این جاست که در کتب فقهی با بی گشودند درباره رابطه شاگرد و استاد (9)
و بنابراین استادان در کنار دیگر علوم لواطه را هم به شاگردان با استعداد خود یاد می دادند و در میان دانشمندان بنام کمتر کسی را می بینیم که از این علم بی بهره باشد لااقل خطی از این کتاب خوانده است و سطری نوشته و در پرتو همین تعالیم بود که بحث لواطه ازدواوین شعر و کتب فقهی به کتابهای فلسفی و رساله های عرفانی کشیده شد ( تحت عنوان جمال شناسی و جمال پرستی )عشق مجازی . (كه البته فلاسفه اسلامي استادي چون افلاطون نيز داشتند) ( 10)
مدرسه نظاميه بغداد كه سعدي و بسياري ديگر از بزرگان تاريخ در آن درس خوانده‌اند نيز از مراكز همجنسگرايي بوده است.مولف تجارب السف می نویسد :
وقتی جماعتی به خدمت ناصر باز نمودند که فقها و طلبه علم که در مدرسه نظامیه می باشند همه روزه به شرب خمر و لواط مشغولند _ و ناصر صورتی خوب داشت جهت امتحان صدق این سخن جامه موصلیانه در پوشید و خود را به عطر و بوی خوش بیار است و در نظامیه رفت و طواف می کرد یکی از طلاب که بر منیهات و قبایح اقدام می نمودی ، بر در غرفه ایستاده بود چون ناصر را بدید طمع کرد و در ساعت از غرفه به صحن درآمد و با او به سخن در پیوست و سخن بدانجا رسانید که ناصر را معلوم شد که بیشتر اهل مدرسه به مناهیات مشغولند (11)
همچنین مولف تجارب السف در شرح احوال ابوزکریا خطیب تبریزی کتابدار و مدرس ادب نظامیه نوشته است . « وی هر شب شراب خوردی و شاهد آوردی و امثال این حرکات » (12)
تاریخ نام بسیاری از علما را در زمره اهل لواطه درج کرد و در باب سر گذشت آنها با همه پنهانکاری معمولا اشاره ای هم به نظر بازی آنها می رود .
شعرابی نواس درباره امرد عالم و حکایت سعدی با پسرک نحوی در جامع كاشغر نمونه ای از بازتاب همجنسگرايي در مدرسه هاست
کما اینکه عرفا و صوفیه چندان در این راه قدم فرسودند که از این قائله چندین قدم پیشتر افتادند
او حد الدین کرمانی در مجلس سماع و حلقه ذکر گریبان چاک می زد و سینه بر سینه اهل جمال می گذاشت
هم جنس گرایی در مدرسه ها و جامعه های آن روزگاران بیشتر از اینها بوده است و ما فقط از اندکی خبرداریم و این خبر در مدرسه نظامیه آن قدر شایعه شده بود که مخالفان به پیش خلیفه شکایت بردند که خلیفه خودش شخصا به تحقیق امر اقدام کرد و پس از صدق ماجرا دستور به تعطیلی نظامیه داد البته برای مدتی اندک و دوباره روز از نو و روزی از نو گذشته از مآخذ مستند تاريخي در آثار ديگر نيز مي توان به اين موضوع پرداخت و بسیار ابلهانه می نماید که مدارک این چنین مقاله ای را منحصر کنیم به مستندات کتب تاریخ بلکه آنچه بهتر از هر چیز می توانیم به آن استناد کنیم بازتاب اجتماعی آن در نوشته های مردان تاریخ هست و اینک آن بازتابها .
كودكي شوكت به طور خود نيايد سوي من
مي‌نمايد آنكه بنشينم به راه مكتبي
یکی را از متعلمان کمال بهجتی بود و معلم از آنجا که حس بشریت است با حسن بشره او معاملتی داشت و وقتی به خلوتش دریافتی گفتی :
نه آنچنان به تو مشغولم ای بهشتی روی
که یاد خویشتنم در ضمیرمی آید
ز دیدنت نتوانم که دیده بر بندم
وگر مقابله ببینم که تیر می آید
باری پسر گفت : آن چنان که در آداب درس من نظر می فرمایی در آداب نفسم نیز تامل فرمای تا اگر در اخلاق من ناپسندی بینی بر آنم اطلاع فرمایی تا به تبدیل آن سعی کنم گفت : ای پسر این سخن از دیگری پرس که آن نظرکه مرا با تست جز هنر نمی بینم.
سعدی،گلستان،باب پنجم ص 108
مولانا قطب الدین شیرازی در حجره مدرسه یکی را می گایید شخصی دست به در حجره نهاد مولانا گفت کیستی ؟ چه مي‌خواهي؟
- گفت جایی هست که دو رکعت نماز بگذارم ؟
گفت : اینجا جا نیست ، مگر کوری نمی بینی ما از تنگی جا دودو بر سر هم رفته ایم .
رساله دلگشا عبید زاکانی
مولانا شرف الدین خطاط دو شاگرد داشت یکی ترک و دیگری تاجیک . روزی دعوی کردند و به گرو خط نوشتند و این لفظ نوشتند « سیکون » و با مولانا بنمودند که کدام بهتر است ؟
مولانا گفت : « سَیَ – از آن تاجیک و کون از آن ترک »
رساله دلگشا عبید زاکانی
شخصی پسری خوب روی داشت و جماع نمی داد فقیهی با پدرش گفت : اگر این پسر ترا بفروشند شرعآ بیعش باطل است . پرسید چرا ؟ گفت : از بهر آنکه بیعش منتفع به نیست .
رساله دلگشا عبید زاکانی
مولانا قطب الدین شیرازی بر در مکتبی می گذشت پسرکی کتاب پیش نهاده بود و می خواند که العنین آن که جماع نتواند کرد الا در کون . مولانا گفت : چهل سال است که من عنین بوده ام و خبر نداشتم .
رساله دلگشا عبید زاکانی
معلمی کودکی از شاگردان خود بزد ، مادرش بیامد و گفت : چرا پسر مرا زدی ؟ گفت : او فضول است به کودکان می گوید که آلت معلم بزرگ است و ایشان را از من می رماند .
رساله دلگشا عبید زاکانی
همچنین در کتابها ذیل ترجمه ابن اعرج شاعر داستان واقعی امیر یحیی و معلم او را روایت کرده‌اند.
می گویند که ابن اعرج که از امرای بنام و شاعر نیز بوده است از نزدیکان خود کفالت پسرک یتیم زیبا رویی را عهده دار شد و پس از چندی پسر که امیر یحیی نام داشت و جوان برومندی شده بود .
در صف دانش جویان در آمد و ابن اعرج معلمی را به تعلیم وي وا داشت . یک شب که ابن اعرج ضیافت ولیمةالدار برقرار کرده بود امیر یحیی تا نزدیک بامداد در خانه او به سر برد و همین که به خانه خود بر گشت خسته و کوفته در خواب رفت .
فردا روز صبح جمعه بود معلم بر خلاف معمول امیر یحیی را طلب کرد که امروز درس برقرار می شود به هر تر تیب امیر یحیی را از خواب خوش بیدار کردند و به سوی معلم فرستادند و معلم که در آتش عشق پسرک می سوخت با خنجری سینه امیر یحیی را بدرید باشد كه کسانش او را به قصاص پسرک بکشند تا از درد عشق آسوده گردد و به وصال معشوق برسد که همین طور هم شد .
درس معلم ار بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
نگاه کنید به نامه دانش وران ناصری ذیل ابن الا عرج الشاعر
سعد وراق از اهل علم و ادب بود و به شاگرد عيسوي خود عشق مي‌ورزيد.
سعد در عشق پسرك كارش به جنون كشيد و آخر الامر عشق جگر خوار جان او بستد پس از او هرگاه پسرك معشوق به شهر مي‌آمد كودكان او را به سنگ مي‌زدند و مي‌گفتند اي قاتل سعد وراق (مصارع العشاق)
كتاب مصارع العشاق تنها درباره عشق همجنسگرايانه نيست اما در خلال عشق ناجنس از اينگونه داستانهاي عشق عفيف نيز خالي نيست. ابوالفرج بن الجوزي در كتاب تلبيس ابليس گو اينكه به اين كتاب نظر داشته است و آن دو روايات مشترك خود را از ابي حمزه صوفي نقل مي‌كنند.
1 – الاغاني ج 18 ص 43 – 49 اين روايت الاغاني ست جاحظ نام ابن مقفع را ذكر نكرده است. در كتب خطي نمي‌دانم چگونه باشد به هر حال جاي تامل است. اگر جايش بود چيزي درباره آن مي‌نوشتم.
2 - وكان عبدالوهاب محدثا جليلا قد روي عنه وجوه المحدثين و كبراء الرواة ( الاغاني ج 18 ص 103 142 ) عبدالوهاب بن عبدالمجيد بن الصلت بن عبيدالله بن الحكم ابن ابي العاص الثقفي ابو محمد البصري روي عن حميد الطويل و ايوب السختياني و ابن عون و خالد الحذاء و داود و عوف الاعرابي و يونس بن عبيد و يحيي بن سعيد الانصاري وجعفر بن محمد بن علي ( جعفر الصادق) وحبيب المعلم و سعيد الجريري و غيرهم و عنه الشافعي واحمد و علي و يحيي و اسحاق و ابوخثيمه و ازهربن جميل و آخرون و قال يحيي بن معين ثقه و ذكره ابن حبان في الثقات تهذيب التهذيب ج 6 ص 450
3- الاغاني ج 18 ص 103-- 142
4- الاغاني همانجا – لسان الميزان ج 5 ص 390
5- الاغاني همانجا – تاريخ بغداد ج 7 ص 443
6- الاغاني همانجا - الشعر و الشعراء عبدالله بن مسلم بن القتيبه ج 2 ص 747 بيروت 1964 ق
7- الكامل في اللغة و الادب لمحمد بن يزيد المبرد ج1 ص 345 بيروت مكتبة المعارف
8- وهو علي بن حمزة الاسدی شیخ الکوفیین فی النحو و احد القراء السبعه هم الذین حرکو الفاظ القرآن .
9- بحث همجنسگرايي را در آثار ابن سينا و ملا صدرا نيز مي توان ديد
10- ( فلیحذر الطلاب من ادامه النظر الی مدرسهم و شیخهم بغیر حاجه خاصه اذا کان ذا منظر و لیحذر المدرسون من ادامه النظر الی طالب وسیم او تقریبه بغیر حاجه.)
11- به نقل از مدارس نظامیه نور الله کسایی ص 210 تجارب السف هندوشاه النخجوانی ص 325
12- تجارب السف هندوشاه نخجوانی تصحیح عباس اقبال ص 125- _ مدارس نظامیه _ دکتر نور الله کسایی _ انتشارات دانشگاه تهران 1358 _ ص 210 همچنين نگاه كنيد به حبيب السير- بيت كامل مصرع اول مقاله اينگونه است.
زمين مدرسه را گر به روز حشر شكافند
به جاي لوح و قلم طفل كون دريده در آيد



پنجشنبه بيست و پنجم آبان 1385

No comments: