Saturday, December 9, 2006

شهید الحب


انا شهید الحب مکتوب باللوح

هنوز شعر پر شور و حال بغدادیه ناصر القحطانی شاعر سعودی تمام نشده بود که صدای انفجار کراده مریم را تکان داد .

درست مقابل وزارت داخلیه _ این انفجار که تا آن موقع در آن حوالی ها سابقه نداشت همه را به وحشت انداخته بود _ بوی سوختن بنزین و مواد منفجره آنقدر زیاد بود که هرگز نمی‌توانستی بوی لاشه های سوخته را استنشاق کنی _ جمعیت مثل زنبور های عسل از ساختمان وزرات بیرون می آمد بعد از آنکه نظامیان آمریکایی با همیاری شرطه مردم را از صحنه دور کردند جنازه ها را انتقال دادند.
باز هم هشت نظامی آمریکایی و 24 شهروند عراقی
برای پنجمین روز بود که خودرو قدیمی با پنج سرنشین به بغداد می رفت _ شناسایی جنازه ها خیلی طول کشیده بود و کم کم داشت سر و صدای مردم را بالا می آورد و اگر امروز خودرو سنگین تر از هر روز بر
نمی گشت ، خوب می دانستند که فردا چه کنند .
تابوت سبز رنگی که بالای باربند خودرو قدیمی محکم بسته شده بود _ دو طرف جاده جمعیت زیادی را می دید که به استقبال او آمده اند ، چقدر این همه مردم با او مهربان شده اند همه اهل عشیره بودند اعمام و اخوال و پسرهای آنان مردمي که هرگز آنها را نديده بود _ با افتخار تمام مثل یک قهرمان بچه های قبیله روی دست بلندش کردند _ زورق چوبی روی آب شط به حرکت در آمد .
وقتي كه آخرین افراد عشیره فاتحه خواندند و قبر جوان ازدست رفته شان را ترک کردند سنگی که روی آن نوشته شده بود( الشهید صالح عبدالله الاسدی ) روی سینه سرباز آمریکایی سنگینی می کرد .

شنبه ششم آبان 1385

No comments: